امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
اصل احساسات
#1
میآموزیم که احساسات را تجربه کنیم و متوجه میشویم آنها به ما آسیبی نمیرسانند، مگر اینکه بر اساس آنها عمل کنیم .

بسیاری از ما با چیزی کمتر از تمایل سرشار به قطع مصرف به معتادان گمنام آمدیم . مطمئناً مواد مخدر مشکلاتی را برای ما ایجاد کرد و ما میخواستیم از این مشکلات رهایی یابیم ، اما نمیخواستیم از نشئه شدن دست برداریم . گرچه در نهایت فهمیدیم که نمیتوانیم یکی از آنها را بدون وجود دیگری داشته باشیم . اگر چه واقعاً میخواستیم نشئه شویم ، اما مصرف نکردیم؛ دیگر مایل به پرداخت تاوان این کار نبودیم . هر چه بیشتر پاک ماندیم و برنامه را انجام دادیم ، آزادی بیشتری را تجربه کردیم . دیر یا زود ، اجبار برای مصرف از ما رخت برکند و پاک ماندیم ، چون میخواستیم پاک زندگی کنیم.

خوب است که احساسات خود را درک کنم. با کمک راهنما، دوستان NA و نیروی برتر خود، آزاد هستم بر اساس احساسات منفی خود عمل نکنم.
پاسخ
#2
احساسات لحظه ای و متغیر هستند اما به کمک خداوند راهنما باید انها را هم شناسایی کنیم چون احساسان یک معتاد بیشتر نوسان دارد و گاها غیر واقعی هستند برای اینکه مجدد درد را تجربه نکنم و احساساتم را به تعادل برسانم در رابطه با انها صحبت میکنم تا برایم کنار خانواده و جامعه بروز اشکال نکند ...
پاسخ
#3
من در گذشته فقط با احساساتم عمل میکردم
ولی امروز به کمک جلسات و دوستان بهبودی دارم یاد میگیرم که از روی عقل تصمیم بگیرم سپس با تمام احساسم به آن عمل کنم
امروز در برنامه کسانی را دارم که میتوانم احساساتم را بیان کنم چیزی که در گذشته برایم وجود نداشت و اگر وجود هم داشت مورد قضاوت قرار میگرفت
پاسخ
#4
تصورم این بود که بعضی از احساسات برای من نیستند، بعد از کارکرد قدم چهارم، به عنوان قسمتی از وجودم انها را پذیرفتم، مشکل من وجود انها نبود، بلکه، شناخت و مدیریت انها مشکل من بود.
پاسخ
#5
در گذشته عکس العملهای من درقبال احساساتم یکسان نبود و بستگی به شدت و ضعف و هیجانات احساسی ام داشت.  گاهی آنها راخفه و سرکوب میکردم و یا نادیده میگرفتم و گاهی 

کلا منکر آن میشدم و احساساتم را انکارمیکردم. بعضی ازمواقع هم آنها را ابراز میکردم و به مشکل میخوردم. بیشتر اوقات اعمال و رفتار و گفتار من تابع احساسات من بود .

اما امروزه درمورد احساسم اول آنرا میپذیرم و بعد صبر میکنم تا آرام شوم و بعد آن احساس را اقرارکرده مشورت میکنم و تراز آن احساس را میگیرم تا زیر بنایش را به کمک راهنمایم پیدا کنم. 

در گذشته در رابطه با بروز دادن احساساتم از روی عادات خودمحورانه و اجبارگونه رفتار میکردم اما امروزه و با کار کردن قدمها و حضور در انجمن سعی میکنم زیر بنای آنها را شناسایی 

کرده و قبل از هر اقدامی آنها را بررسی کرده و به عواقب بروز این احساسات و اعمالم فکر میکنم و پس از مشورت نقاط مثبت و منفی آنرا ارزیابی کرده و بعد به عمل و رفتار تبدیل کنم...
پاسخ
#6
امروز با کارکرد قدم های 12 گانه و فرصت زندگی دوباره با فروتنی ، پذیرش ، صبر و بردباری را تجربه کرده ایم ، خیلی از احساسات ما می تواند احساسات مخربی باشد که به پیکره بهبودی مان لطمه بزند .

امروز احساسات خود را مانند گذشته سرکوب نمی کنیم ، بلکه در موردشان مشارکت می کنیم ، با راهنمایمان در میان می گذاریم و از دوستان بهبودی در موردشان مشورت می گیریم ، تا بتوانیم آنها را کنترل کنیم و در تعادل نگاه داریم .
پاسخ
#7
احساسات من درظاهر قشنگ هست هرگاه ازاحساسات خوداستفاده کردم به ظررمن تمام شد چون خوب یا بدبودن را نتوانستم تشخیص دهم ولی امروزباکارکردقدم وباراهنمایی راهنمای خودومشورت گرفتن ازدوستان بهبودی می توانم احساسات خودراشناسایی کنم
پاسخ
#8
عدم شناخت احساسات باعث بی حسی من است ، طبقه بندی نبودن اخساساتم سبب شده که هیچ گاه نتوانم به وقتش از آنها و به اندازه استفاده کنم ، این عدم تعادل بارها و بارها در زندگی من تواید اشکال کرده ، احساساتی که برایم کاملا ناشناخته هستند ، بطور مثال در عرض چند دقیقه به شخصی اخساس خوبی دارم و پس از چند دقیقه بعد ، احساس بدی به آن پیدا میکنم ، زمان زیادی برای شناخت احساساتم لازم دارم
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان