امتیاز موضوع:
  • 4 رای - 3.5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
قدم اول سوال 3 : وقتی نسبت به چیزی وسوسه دارم چه احساسی پیدا می کنیم ؟
#1
به این شکل است که آنقدر به خواسته خود فکر کنم ، که برای من تبدیل به نیاز شود و آن نیاز هم تبدیل به وسوسه می شود . هر موقع نسبت به چیزی وسوسه شدم ، لازم است نسبت به طریقه ای که افکارم زمینه سازی می کند آگاه باشم ، تا بتوانیم از این طریق با وسوسه افکار خود مقابله کنیم .
پاسخ
#2
من وقتی به چیزی وسوسه دارم و در آن حال احساس نامیدی و یاس و ناتوانی و خود کم بینی و هدف و انگیزهای خود را از دست میدهم و یک فکری میگوید برای پرکردن اینها باید به وسوسه ام پاسخ مثبت دهم اما فکر دوم اینکه به عاقبت وسوسه ام باید فکر کنم تا در چرخه اعتیاد گرفتار نشوم
پاسخ
#3
احساس اجبارومیل شدیدبه انجام آن کاررادارم زیربنای وسوسه احساس کمبودوخلع روحانی هست زمانی که وسوسه دارم فکرمثبت نمیکنم ترس میادسراغم ترس ازخداترس ازپذیرفته نشدن ترس ازتنهاماندن وفقط حول ومحوران وسوسه وبدون درنظرگرفتن عواقب میچرخم زمانی که وسوسه دارم ازداشته هام لذت نمیبرم خودخواه خودمحورناسپاس میشوم دریچه ی قلب واحساس وافکارم بسته میشودوسوسه قسمت روانی بیماراعتیادمن است
پاسخ
#4
پاسخ من به تمامی وسوسه هام مثبت است ، بستگی به نوع وسوسه و نصبت خلع به آن موضوع ، مثلا مثل پرخوری ، همان لحظه پاسخ مثبت میدهم ، و به بسیاری از موضوعات دیگر ، دیرتر پاسخ میدهم ، به همین دلیل است که زندگی غیر قابل اراده دارم
پاسخ
#5
وسوسه یک فکر هست اگر بها بدهم باعث می شود تا آنرا به اجرا بگزارم و من وارد مرحله اجرا و عمل میشوم وباعث لغزش می شود و روحانیت ازبین میرود ودردسرهای من شروع و اگر ادامه پیداکندباعث نابودی که همان بیمارستان یاتیمارستان یا زندان و حتی مرگ میشود ولی هر وقت به سراغ من آمدبه آن بها ندادم و خود را به جلسه رساندم و مشارکت کردم یا با راهنمای خود مشورت کردن یا با دوستان بهبودی درمیان گذاشتم می توانم آن را روسوا کنم و رهابشوم و آدم خوب و قابل قبول و سازنده و مفیدبرای خود و خانواده و اجتماع خود میشوم.
پاسخ
#6
فکر لذتهای وسوسه هستم احساس نیاز میکنم تمام ذهنم اشغال میشود واقعیتهای درون و بیرونم با هم هرمونی ندارنند تویه و بهانه میاورم دیدم بسته میشود زیر بنای اکثر وسوسه ها خودخواهی میباشد و نتیجه این فکرها خماری جسمی مثل تنبلی سستی و راحت طلبی که به اجبار تبدیل میشود .
پاسخ
#7
وقتی وسوسه دارم وفقط به لذت ها فکر می کنم تمام افکار و احساسات من درگیر میشود .دیدگاه من تونلی می شه.به عواقب فکر نمیکنم و به تمام کارهای من از خدامحوری به خودمحوری تبدیل می شود
پاسخ
#8
وقتی من وسوسه می شوم یعنی به بیماری خود بها میدهم احساس پوچی و نا امیدی دارم دنبال دستاویز میگردم افکار مخرب من چیزی قبول نمیکند جز آن چیزی که میخواهد به جای راه دنبال بیراهه میگردم .به دور خود میچرخم و سرگردان در هدف پوچ خود هستم .احساس ضعف و ناتوانی دارم
پاسخ
#9
سلام 
من وقتی وسوسه میشم وبه ان در جلسات وبه راهنمایم اقرار نمیکنم یعنی به وسوسه بها داده ام وباعث میشود به ان نیاز پیدا کنم وتمام افکار مثبت که در قبل داشتم زیره پا گذاشته 
و تسلیم وسوسه بشم .
پاسخ
#10
وسوسه يعنى اجبار به مصرف چه مصرف مواد چه مصرف ناقص شخصيتيم . وسوسه هميشه روى احساسات من خودش را نشان ميدهد چون من به هواى نفسم بها ميدهم . من كلن و هميشه روى احساساتم لطمه خوردم .وسوسه شدن زمانى سراغ من ميايد كه من روى نوار بيماريم حركت ميكنم و در حالت خود سانسرى هستم و فقط روى دلم كه همان احساسات من هست تكيه ميكنم اينجا همانجايى هست كه دارم ضربه مى خورم . من اين را بايد بدانم هر زمان كه دارم از يكى از ناقصم استفاده مى كنم دارم با احساساتم زندگى مى كنم .
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان