امتیاز موضوع:
  • 6 رای - 3.33 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
قدم اول سوال 1 : مفهوم بیماری اعتیاد برای من چیست؟
#11
وقتی بر اساس ترسها و ضعف های شخصیتی رفتار میکنم از تعادل خارج شده و به شکل مخربی در چرخه معیوب وسوسه و اجبار قرار میگیرم ، و تا زمانی که اعتیادمو ارضاء کنم در این چرخه بی پایان میمانم، و همیشه با احساس پشیمانی ، شرم، تاسف به خال خود، نارضایتی همراه هستم??‍♀️
گاهی اوقات هم وقتی از عمد از روی بیماری رفتار میکنم و بر اساس غرایضم جلو میروم از اینکه با اراده شخصی اعتیادمو ارضا کردم احساس خوبی دارم?
از اینکه از روی نواقصم رفتار کردم و ب اصطلاح به خواسته ام رسیدم احساس خوبی دارم??
پاسخ
#12
یک بیماری مرموز و پیشرونده که لحظه به لحظه با شکلها و فرمهای خاص با من است بیماری فکری و به صورت وسوسه فکری و احساسات فریب دهنده مرا به سمت انجام کار سوق میدهد چیزی که روان مرا میخورد و خود محور میشوم و من را مجبور به قبول شکست میکند
پاسخ
#13
نداشتن تعادل دیده تونلی وفکر چکشی تکبر غرور ومنت دست آوز نداشتن تعادل جلسه دیگه بسه خودم را کلاملا تسلیم انجمن نکردن
پاسخ
#14
به نطرمن تکرار وعادت به کارهای منفی و ناپسند بیماری اعتیاد یه بیماری ناعلاج روحی روانی ست که مرا سوق به کارهای منفی واشتباه میدهد.بیماری اعتیاد یعنی ناتوان بودن در عین توانایی بیماری اعتیاد یعنی نداشتن تعادل در کلیه امور
پاسخ
#15
مفهوم بیماری اعتیاد برای من این است که: بیماری اعتیاد چیزی است که مرا به چالش می کشد و کاری میکند که من با رفتارهای معتادگونه عملکردی عجیب و هیرت آور نشان میدهم. من بیماری اعتیاد را به مورچه ای تشبیه کرده ام که وقتی با دست جلوی آن را میگیرم و مانع حرکت ان میشوم تلاش دوچندان میکند تا از من رها شود و هیچ وقت هم خسته و یا مایوس نمیشود و تا راهی برای خروج خود پیاده نکند دست از تلاش برنمیدارد. این کار را اینقدر انجام میدهد تا من خسته شوم و او پیروز شود.
پاسخ
#16
اعتیاد برای من مفهوم در زمان و شرایط و درکم نسبت به خودم در حال تغییر هستش در حال حاضر مفهوم اعتیاد برای من خودمحوری نداشتن تسلیم و پذیرش شرایط زندگی که باعث خودمشغولی و جنگ باخودم و روابطم با دیگران شده هست
پاسخ
#17
مصرف مواد مخدر نشانه ی اصلی و بارز بیماری اعتیاد است اما خود بیماری اعتیاد نیست. در پشت این نشانه مشکلات غیر قابل درمان و لاعلاج روحی روانی وجود دارد ک هیچ منطق و تفکری نمیتواند آن را درک و کمک کند. و تمام این پیچیدگی و غیر قابل درمان بودن ب یک دلیل است ب نام خلأ . ک فرد مبتلا را دچار ناهنجاریهای روحی روانی احساسی میکند ک از نظر هیچ علم و دانشی قابل درک و تعریف نیست. مگر یک مبتلا ب این بیماری
پاسخ
#18
بیماری مرموز و پیش رونده که از زوایای مختلف روی زندگی من تاثیر می گذارد و مرا از تعادل خارج می کند و اگر با اصول انجمن زندگی نکنم هر لحضه امکان خطر و بازگشت به گذشته برای من وجود دارد .
پاسخ
#19
با سلام
گاهی در جلسات میشنوم که بعضی از اعضاء میگویند من بیمار به دنیا آمده ام و..... اما من چنین اعتقادی ندارم بلکه اعتقاد دارم این گفته با ذات و ماهیت خداوند در تضاد است خداوند هیچ انسانی را با بیماری اعتیاد به دنیا نمیآورد همه چیز و همه کَس در بیماری من نقش داشتند بجز خودم من پاک و معصوم و با حافظه خالی به دنیا آمدم و به مرور زمان توسط خانواده،اقوام،دوستان،مدرسه،جامعه ووو حافظه من با بیماری اعتیاد پُر شد من شخصا فرزند طلاق هستم و از سن یک سالگی از مهر و محبت خانواده محرو شدم اعتماد به نفس نداشتم و همیشه با دیگران احساس تفاوت میکردم مسئولیت پذیر نبودم و همیشه مورد ترحم دیگران قرار میگرفتم نبود نظارت از سوی پدر و مادر بر روی انتخابات و تصمیماتی که میگرفتم از کودکی میدیدم هر که پولدار تر است بیشتر مورد احترام دیگران است به همین خاطر تحصیل را رها کردم به من یاد دادند جامعه بی رحم است و مردم جامعه قابل اعتماد نیستند و همیشه از جامعه ترس داشتند من نیازمند مهر و محبت و عاطفه بودم ولی به من یاد ندادن چگونه آنرا بدست بیاورم با کارهای غیر عقلانه سعی داشتم مورد توجه دیگران قرا بگیرم مثل مصرف مواد مخدر درگیری با آدمها و غیره به همین خاطر با قانون به مشکل خوردم و زندان را تجربه کردم در سن ۱۸سالگی بدون اینکه فهم و درکی از زندگی مشترک داشته باشم ازدواج کردم و از آن بدتر بدون آنکه بدانم پدر بودن چه مسئولیتی دار خیلی زود پدر شدم در حالیکه خودم هنوز کودک بودم و سر انجام بعداز چند سال زندگی به ظاهر مشترک از همسرم جدا شدم و یک فرزند طلاق دیگر تحویل جامعه دادم ووووووو
درون من پر شده بود از آموزه های غلط،ناکارآمد و پوسیده در نهایت به آخر خط یاَس و انزوا رسیدم.
ماخذ کلام : عدم تعادل بین آنچه که می اندیشم و آنچه که عمل میکنم اسمش اعتیاد است درونیات من با بیرونیات همخوانی ندارد خواسته ها ، آمال ، و آرزوهای من با توانایی و مهارتهای من تناسب ندارد من هیچوقت به اندازه نیازهایم تلاش نمیکنم و عاشق این هستم که زندگی را دور بزنم و سریعتر از بقیه به مقصد برسم همیشه بیرون از خودم دنبال گمشده هایم میگردم حال اینکه همه گمشده ها در درون من هستند فقط بلد نیستم آنها را پیدا کنم در شکستهایی که میخورم دنبال مقصر گشتن برایم آسانتر از نگاه کردن به نقش خود است من لذت های آنی و دردهای طولانی را ترجیح میدهم به دردهای کوتاه و لذتهای طولانی در چهارچوب زندگی کردن برایم دشوار است و دوست دارم به شیوه خودم زندگی کنم ووووووووو
پاسخ
#20
مفهوم بیماری اعتیاد برای من امروز به این معنی است که نیازهای اطرافیانم، خودم، خیر و صلاحم، منابع مالی، احترام و اعتماد و شخصیتم را براحتی قربانی لذت های کاذب و خودمحوریم میکنم.من امروز براحتی ارزشهایم را که با رنج و تاوان سنگینی بدست آمده را فدای یک احساس یا لذت زود گذر میکنم.مثلا من به خاطر کشیدن قلیون به مکانهای میرم که نباید برم.یا به خاطر خشم و انتقام تو خونه رفتاری میکنم که اعتماد یکساله رو به باد فنا میدم...بیماری اعتیاد یعنی میل درونی من به تخریب و نابودی خودم و اطرافیانم.
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان