امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
قدم اول سوال 26 : مفهوم غیر قابل اداره برای من چیست ؟
#11
وقتی درمرحله روب افزایش اجبار قرار گرفتم کنترل تمامی امور شخصی چ بیرونی و چ درونی از کنترل خارج میشود و افکار و احساساتم تصمیم گیرنده میشوند در گیر عواطف و احساسات کاذب و لحظه ایی میشوم و بدون هیچ قدرتی گفتگوهای آنها را ب اجرا میگزارم و ب نقطه یی میرسم ک نمیخواهم اما نمیتوانم خودم را از آن چرخه رها کنم.
پاسخ
#12
اینکه من کنترلی روی بیماری ام ندارم و اگر بخواهم خودمحور باشم و تسلیم اصول برنامه نباشم صد در صد به مشکل خواهم خورد و اراده خود را از دست خواهم داد و اینکه با رعایت اصول انجمن و حرکت در راستای آن می توانم در مسیر بهبودی حرکت کنم و لاغیر .
پاسخ
#13
با سلام
غیر قابل اداره برای من اینگونه است که نظم ، ترتیب ، و تمرکز روی اُلویتهای زندگیم ندارم درگیریه فکری دارم و بین آنچیزیکه فکر میکنم با آنچیزیکه عمل میکنم تناسب و تعادل وجود ندارد.آگاهانه و از روی جَبرِ اعتیاد دست به کارهایی میزنم که عواقب خطرناکی دارد.مثلا در یک بُرهه ایی خودم را با دیگری مقایسه میکنم و بعد از خودم ، همسرم ، فرزندم ، شغلم ، اطرافیانم دلخور ، طلبکار بدخلق ، ناراضی میشوم و دلایل سختی های امروزم را به گردن گذشته ، پدر ، مادر ، اطرافیان میاندازم در این مواقع قوه تشخیصم را از دست میدهم و معمولا تا مدتی با راهنما یا دوستان بهبودی تماس نمیگیرم تا به آخر خط یآس و انزوا میرسم.
پاسخ
#14
مفهوم غیر قابل اداره بودن برای من نیز یعنی اینکه اکثر مواقع مدیریت خوبی بر روی خودم(احساسات و رفتارهایم) ندارم.به خصوص زمانی که بیماری من فعال است همواره اداره کردن خودم و زندگیم برایم سخت میشود و راه حل این جور مواقع سریعا وصل شدن به جلسات و راهنما و حتی المقدور تصمیم گیری نکردن بر مبنای افکار و احساسات بیمار گونه است..من اسیر افکارم میشم تا اصول و ااداره زندگی از کنترلم خارج میشه
پاسخ
#15
غیر قابل اداره در کلمه ب معنای غیر قابل کنترل و درمفهوم عجز و ناتوانیست ک در قسمت اول قدم یک شناخته شد درک و فهم شد و در قسمت دوم قدم یک تاثیر این ناتوانی و غیر قابل کتترل بودن در امور بیرونی من ب عنوان یک بیمار مبتلا ب اعتیاد ب شدت و وسعت خود میرسد. ناتوانی در رویارویی با وقایع و واقعیتها برای من مفهوم غیر قابل اداره بودن است
پاسخ
#16
وقتی درگیر اشتباهاتم میشم توش گیر میکنم نمیتونم مث ادم زندگی کنم ، رابظه هام پایه و اساس درستی نداره ، برای من غیر قابل اداره شدن یعنی دیمی زندگی کردن اهمیت ندادن به اولویتام ، بدون برنامه بودن یعنی اعنیاد و به بهترین نحو مصرف کردن ، یعنی یه کاری میکنم که دیگه کار درستی از دست خودم بر نمیاد
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان