امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
قدم اول سوال 68 : درک من از قدم یک چیست؟
#11
درک شخصی من از قدم یک : من بیماری ناشناخته ای دارم که مرا به تباهی و انحطاط می برد که اداره زندگی مرا بدست میگیرد و با ایجاد وسوسه و اجبار و عادات خودمحورانه باعث نابودیم می شود. من باید این بیماری صعب العلاج را شناسایی کنم و از پشت دیوار انکار بیرون بیایم و برای رشد و آگاهی خودم تسلیم واقعی و عمیق برنامه باشم و برای اینکه به عقب برنگردم باید بهانه ها ودستاویزهای خودم را کنار بگذارم.
پاسخ
#12
درک من از قدم اول اینست که من درمقابل بیماری اعتیادعاجزم وفقط با تسلیم دربرابر برنامه انجمن معتادان من می توانم درست زندگی کنم وبایداصول روحانی صداقت روشن بینی وتمایل رادرخودم تقویت کنم تادرست زندگی کردن راتجربه کنم
پاسخ
#13
درک من این است رعایت کردن یار بازی زمین بازی توپ بازی امروز من درمقابل مواد مخدربلکه دربرابر اعتیاد نیز عاجزم امروز من مسول بیماری خودم نیستیم امامسولیت بهبودی خودم رابر عهده دارم مفهوم قدم اول این است که مادیگر مجبور به مصرف نیستیم من توی قدم یک این را دریافت کردم که هیچ راهی جز تغییر کامل طرز تفکر قبلی خود نداریم والا دوباره مصرف راشروع می کنیم
پاسخ
#14
درک من این است
با تسلیم شدن و اقرار کردن راههای جدیدی برای من ایجاد میشود و حق انتخاب های جدیدی به من میدهد بیماری اعتیاد به من یاد داد که من در عین توانایی ، ناتوان و در عین ناتوانی ، توانا هستم
پاسخ
#15
با کارکرد قدم اول ، شناختی نسبتا وسیع از بیماری اعتیاد و نواقص ام و مشکلاتی که برای من در این موارد بوجود امده است آشنا شدم ، و با اقرار به اشتباهات و عجزهای خود در فرآیند تسلیم در مقابل بیماری اعتیاد و رعایت اصول پیشنهادی برنامه قرار گرفتم و به مرور توانستم نواقص خود را کمرنگ کنم تا بتوانم به آرامشی نسبی برسم .
پاسخ
#16
با سلام....
در قدم یک متوجه شدم من پاک و معصوم و خالی از هر گونه اعتیادی بدنیا آمدم و بمرور زمان توسط پدر،مادر،اقوام،همسایه ها جامعه، مدرسه وووواعتیاد درونم شکل گرفت و رفته رفته تمام ابعاد درونی وبیرونی مرا در بَر گرفت و بیمارِ اعتیاد شدم از دنیای اطرافم جدا شده تبدیل به انسانی غیر قابل اعتماد،سوءاستفاده گر و جنگجو شدم بخاطر شکلگیری باورهای ناکارآمد،پوسیده رفتارهای خودم را نمیدیدم و همه عالم و آدم رو مقصر میدانستم از همه دنیا رنجش میگرفتم و برای کاهش دادن عذابی که میکشیدم بیشتر و بیشتر مواد مصرف میکردم و برای تهیه و مصرف دست به کارهای خطرناک و احمقانه میزدم هیچ تعادلی بین افکار درونی و رفتار بیرونی خود نداشتم با دنیایی از آشفتگی،نا امیدی و یاس و انزوا وارد قدم یک شدم و قرار بود با بیداری روحانی از قدم دوازدهم خارج شوم در قدم یک متوجه شدم چرا استاد ترک بودم ولی نمیتوانستم در ترک باقی بمانم چون از خودم هیچ شناختی نداشتم.متوجه شدم از لحاظ جسمی آلرژی عجیبی به مواد دارم_خدا زده شدم_و دائم دغدغه و اشتغال فکری دارم.برای کم اثر کردن تاثیرات رفتارهایم روی دیگران از سیستم دفاعی به نام انکار استفاده میکنم که بگویم من مشکلی ندارم.در نهایت انکار خودم باعث شد به آخر خط،یاس و انزوا کشانده شوم دیگر نمیتوانستم خرابیها رو نادیده بگیرم چون نمیتوانستم مثل دیگران زندگی کنم قدم یک کمک کرد بفهمم نیروی محرکه من در زندگی دست من نیست و تحت کنترل بیماری اعتیادم است و رفتارهای من اغلب از روی اجبار است این مسئله رو بعد از مدتی از پاکی فهمیدم که اصل اعتیاد من مواد نبود چون پاک بودم و باز هم کارهای احمقانه میکردم.من باید عجزها و ناتوانیهایم را به خودم ثابت میکردم و قدم یک این مسئله را برایم آسان کرد تسلیم شدم و از اعماق وجودم پذیرفتم که بابا من بیمارم.متوجه شدم اغلب تصمیماتم از روی ترس یا خشم یا احساس حقارت است و همیشه با ترسهایم کَلنجار میروم اصول روحانی قدم یک به من یاد داد باید برای حرکت به جلو و موفقیت تسلیم شوم تا پیروز شوم تسلیم را به عنوان یک واقعیتِ بهبودی پذیرفتم و کم کم با آن به صلح رسیدم.رعایت اصل صداقت با خودم باعث شد و به خودم کلک نزنم و کم کم با دیگران شفاف شوم اصل صداقت کمکم کرد نگاهم به درون باشد و مراقب اطرافم باشم با کمک قدم یک توانستم بخاطر زندگی توام با درد گذشته (یا امروز)تمایل به فروتنی را سرلوحه قرار بدهم.فروتنی کمک کرد برای تشخیص دادن هر چیزی باید تعریفی از آن چیز داشته باشم یعنی شروع کردم به گفتن در مورد اعتیادم وبهبودیم.
قدم یک قدمی بود که:
خودِ واقعیم را به خوم نشان داد
انگیزه ایجاد کرد که در جهت متوقف کردن آن کاری انجام بدهم
ناتوانم در متوقف کردن بیماریم با اراده شخصیم
نه از دیگران بدترم نه خوبتر
وقتی بیماریم عود میکند با اقرار صادقانه کمی متوقف میشود
پذیرفتن درد که لازمه بهبودی من است
و لازمه بهبودی تسلیم شدن در برابر واقعیتهاست.
پاسخ
#17
با سلام...
درک کردم بخاطر باورهای قدیمی پوسیده و ناکارآمد که یا انتخاب خودم بود یا تحمیلی بود یا محیطی به مرور زمان چیزی درونم شکل گرفت بنام (بیماری اعتیاد).
مقاومت در برابر گوش کردن و یادگیری باعث شده تا نتوانم با دیگر انسانها هماهنگ شوم و در من تولید رنجش میکرد و میکند و این مسئله باعث شده تا احساس خوبی نسبت به خودم و دیگران نداشته باشم و سعی کنم با عناصر بیرونی مثل مخدر ، شهرت ، قدرت ، ***** ، خشم ، فرار ، انکار ووووو سرپوش روی احساساتم بگذارم.درک کردم گاهی از حل کردن ساده ترین مشکلات عاجزم و به آخر خط یاًس و نا امیدی کشانده میشوم.درک کردم هم دیروز هم امروز گاهی رفتارم با افکارم هیچ تناسبی ندارد حتی وقتی که خوب را از بد تشخیص میدهم.(اجبار)
دیدم و میبینم که چقدر عاجزم ولی عاجزانه رفتار نمیکنم. دیدم و میبینم خیلی تحریک پذیرم و به سادگی تحت تاثیر عوامل بیرونی قرار میگرفتم و میگیرم.
کم کم سعی کردم با اصول قدم یک(صداقت،تمایل،روشن بینی،پذیرش،تسلیم.....)ارتباط برقرار کنم و آنها را تمرین کنم این مسئله باعث شد بطور نسبی با خودم و با دنیای اطرافم آشنا شوم و از شدت جنگ و جدل بکاهم.
کم کم یاد گرفتم مشکلاتم را از اصول روحانی قدم یک فیلتر کنم.اگر با کارکرد قدم یک دچار خلاء شدم وقت حرکت به جلو و کارکرد قدم دو است وگرنه باید به خودم شک کنم و برگردم قدم یک را از اول کار کنم در قدم یک قدرت متوقف کردن اعتیادم را پیدا کردم.
فروتنی قدم یک میگوید من نه خیلی خوب نه خیلی بد هستم فقط باید بیشتر آگاهی کسب کنم و رشد کنم.
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان